ابتلا به اختلالات روانی، بسیار خطرساز است و کسانی که دست به خودکشی میزنند تا ۹۵ درصد دچار اختلالات روانی هستند که مهمترین اختلالات موثر در اقدام به خودکشی، افسردگی، ناامیدی، شخصیت دوقطبی و اختلال شخصیت مرزی است، علاوه بر آنکه افراد سوگوار، کسانی که دچار ورشکستگی مالی یا شکست عاطفی شدهاند هم، در معرض خطر بالای اقدام به خودکشی قرار دارند. حتی زمان طلایی مداخله در اقدام به خودکشی را هم نمیتوان تخمین زد اما در تهران و شهرهای بزرگ، گاهی نیروهای ما به محل خودکشی میرسند و میبینند همهچیز تمام شده چون ما در کل کشور فقط ۲۹۸ خودروی خدمات سیار داریم و تعداد ناکافی نیرو، مهمترین مانع برای مراجعه سریع همکاران ما به محل خودکشی است. ماشین اورژانس اجتماعی، برخلاف سالهای قبل، دیگر مجوز ورود به خط ویژه و طرح ترافیک هم ندارد و اخیرا هم ماشینهایمان به دلیل ورود به طرح ترافیک جریمه شدهاند.
به گزارش وبسایت مددکاری اجتماعی ۲۰۱۵، روزنامه اعتماد نوشت: شهریور پارسال ساعت ۱۱ شب با ما تماس گرفتند و اعلام شد که یک پسر ۳۰ ساله میخواهد خودش را از طبقه پنجم بیمارستان مدنی کرج پرت کند. وقتی رسیدیم ماموران کلانتری و آتشنشانی هم بودند. همکاری ماموران آتشنشانی خیلی خوب است. بسیار مثبت و موجهاند و میشود در هر زمانی بهشان تکیه کرد. پسر در چارچوب پنجره طبقه پنجم ایستاده بود. خانوادهاش میگفتند افسردگی و مشکلات روانی زیادی دارد. از ماموران کلانتری اجازه خواستم بروم بالا. من بودم و یک دستیار زن. آن قسمت از ساختمان بیمارستان نیمه کاره بود. اتاق منتهی به پنجره، خالی بود و برق نداشت. پسر، لباس بیمارستان به تن داشت و روی لبه پنجره ایستاده بود. ما در فاصله ۵۰ متری ایستادیم چون گفت نزدیکتر نرویم. گفت روی زمین بنشینیم. نشستیم. فقط آب خوردن همراهم برده بودم. خودم را معرفی کردم و گفتم فقط میخواهم حرفهایت را بشنوم. این فرصت را به من بده و بعد، خودت تصمیم بگیر چون برای پرت کردن دیر نمیشود.»
سال ۹۴، ۱۹۰ مرکز مداخله در بحران کشور، برای ۴۲۴۰ مراجعه- ۲۷۹۹ زن و ۱۴۴۱ مرد- حضوری، تلفنی یا اعلام اقدام برای خودکشی، پرونده تشکیل دادند و نیروهای این مراکز، موفق شدند با اقدام تخصصی، این افراد را از خودکشی منصرف کنند. حسین اسد بیگی؛ رییس مرکز فوریتهای اجتماعی کشور فقط از همین تعداد آمار دارد؛ تعدادی که از خودکشی منصرف شدهاند. اما اینکه در سال ۹۴ چند نفر بر اثر خودکشی فوت کردهاند… منصرف کردن فردی که در چارچوب دست شستن از زندگی ایستاده، از مرگ هم دشوارتر است. خودت را با فردی مواجه میبینی که تمام ذخیره امیدش صفر شده و تو باید بتوانی ظرف مدتی بسیار کوتاه، با ابزارهایی بسیار محدود، با چند جمله، با لحن و رنگ صدا، با نوع نگاه، با یک شوخی یا حتی یادآوری یک نیاز گم شده، حس حمایت و پشتیبانی را به این آدم زندگی باخته تزریق کنی. طوری که رگهای خشکیده از تنهاییاش، یکباره بشود رودی سیال از مهربانیهای تو و از لبهای که ایستاده، فقط ۲ سانتیمتر پا پس بکشد. پا که پس کشید، تو بُردهای. اما فقط در همان لحظه. چون از فردا و روزهای بعد این آدم، دیگر بیخبر میمانی. شاید فردا، شاید هفته بعد، برود روی همان لبه بایستد و آن وقت تو هم نباشی.
«شروع کرد به اعتراضهای شدید. فریادهای عصبی میزد که چرا باید کتک بخورم، چرا باید تحقیر شوم، چرا با این هیکل خوب باید به شرایطی برسم که دیگران من را اذیت کنند. روی پای راستش ایستاده بود. از پای چپش خون میآمد. پرسیدم، چرا آمدی بیمارستان، چرا خونریزی داری، گفت رفیقم چاقو زده و اعصاب پای چپم از بین رفته. گفت وقتی در بیمارستان بستری شده، چون زخم ناشی از درگیری داشته، سرباز بالای سرش بوده. تشنج میکند و سرباز و پرستار مراقب، او را کتک میزنند.»
وداع با زندگی، تصمیم امروز و دیروز یک آدم نیست. روزها و هفتهها و ثانیهها و دقیقهها طول کشیده تا این مرد یا زن مستاصل، بیاطلاع از یک شیوه اساسی برای مقابله با چالش پیش رو، به آن راهی فکر کرده که حتی در نظر روانپزشکان هم آخرین راه نیست. اصلا راه نیست. یک جور انتقام است. نتیجه تنهایی محض است در آن لحظههایی که یک نفر باید شنونده و همراه و محرم میبود. همه آدمهای دنیا این استواری را ندارند که در تاریکترین ثانیههای تنهایی، به فردایی بهتر فکر کنند. همه آدمهای دنیا، توکل و صبر و پشتوانههایی از این دست را نمیشناسند. آمار جهانی میگوید که هر ۴۰ ثانیه، یک نفر در دنیا، برای مرگ داوطلب میشود و هر ۱۶ ثانیه، یک نفر در دنیا، نقطه پایان موفقیتآمیز بر داستان زندگیاش میگذارد. ایران هم استثنا نیست. خودکشیهای کامل در ایران، دیگر اتفاقی نیست که مسوولی جرات کند آن را در بایگانی محرمانهها پنهان کند. ما در ایران پل گلدن گیت و جنگل آئوکیگاهارا و بلور استریت و برج ایفل و امپایر استیت نداریم. اما چطور میتوانیم کتمان کنیم که در سالهای پایانی دهه ۸۰، سال ۱۳۸۸، ۳ هزار و ۱۲۲ نفر و سال ۱۳۸۹، ۳ هزار و ۶۴۹ نفر تلخترین شیوه مرگ را انتخاب کردند ؟ چه کسی میتواند بگوید آمار خودکشی ۲ هزار و ۷۴۰ نفر در سال ۹۱ و ۴ هزار و ۵۵ نفر در سال ۹۲ غیرواقعی است؟ از کدام شهروند ایرانی پنهان کنیم که یک نفر با طناب دور گردن، خودش را از پل عابر پیاده آویزان کرد، یک نفر خودش را جلوی متروی در حال حرکت پرت کرد، یک نفر با اسلحه کمری به شقیقهاش شلیک کرد، یک نفر خودش را آتش زد، یک نفر قرص برنج خورد؟ در همسایگی ما، دیشب، امروز، فردا، هفته قبل، یک نفر کم شد چون خودش را کشت.
«نزدیکتر رفته بودم. گفت تشنهام. یک لیوان آب دادم. لبه پنجره ۵ سانت هم نبود. مهندس عمران بود. چند بار به پایین نگاه کرد. لیوان آب را پرت کرد و گفت، این لیوان ظرف ۶ ثانیه رسید به زمین، من کمتر از ۲ ثانیه میرسم. زیر پایش، روی زمین پر از تکههای آهن بود. اگر خودش را پرت میکرد تکهتکه میشد.»
نخستین پروتکل مداخله در خودکشی در ایران، تا پایان تابستان امسال نهایی و ابلاغ میشود. این پروتکل، کاری برای پیشگیری از اقدام به خودکشی انجام نمیدهد. اما اسد بیگی که نویسنده پروتکل هم هست، امیدوار است که همکارانش در مراکز مداخله در بحران و اورژانس اجتماعی، با در دست داشتن این پروتکل، بتوانند در منصرف کردن آن تعداد از مردان و زنانی که داوطلبانه، آخرین ثانیههای قبل از بریدن تمام پیوندها با زندگی را میشمرند، تاثیرگذارتر از قبل باشند.
«مرفه بود. اهل مهمانی و رفیق بازی بود. رفیق همخانهاش سرِ پول، او و مادرش را چاقو زده بود و روانه بیمارستان کرده بود. مادر از ناحیه گردن و صورت مجروح شده بود و خودش از ناحیه پا. رفته بود کلانتری و شکایت کرده بود ولی هیچ کس به حرفهایش توجه نکرده بود. کمکم حرف که میزد بغض کرد. آن وقت بود که حس کردم خیلی تنهاست.»
اسد بیگی که از سال گذشته تدوین این پروتکل را با همکاری روانپزشکان حوزه خودکشی عهدهدار بوده، نخستینبار، سال ۱۳۸۳ اعلام کرد که شاخص خودکشی در ایران، ۶ در ۱۰۰ هزار نفر است. جمعیت سال ۱۳۸۳ کشور به استناد اعلام مرکز آمار ایران ۶۷ میلیون و ۷۰۰ هزار نفر بوده که با احتساب این شاخص، در سال ۸۳، ۴۰۶۲ نفر اقدام به خودکشی کردهاند.
اسد بیگی به «اعتماد» میگوید: «پزشکی قانونی با اعلام دقیقتری، عدد ۳/۵ در ۱۰۰ هزار نفر را اعلام کرد که هنوز هم این عدد مورد استناد است و با وجود آنکه سیستم ثبت موارد خودکشی، از سال ۸۷ در وزارت بهداشت راهاندازی شده اما این عدد تغییر نکرده و ممکن است دلیل آن، افزایش نیافتن موارد خودکشی یا ثبت نشدن تمام موارد خودکشی باشد. ۲ سال قبل هم پزشکی قانونی اعلام کرد که ۴۰۵۵ نفر در سال ۹۲ خودکشی منجر به فوت داشتند و بنا بر اعلام سازمان بهداشت جهانی در سال ۲۰۱۲، رتبه ایران از بابت اقدام به خودکشی در سال و بر اساس شاخص ۳/۵ در ۱۰۰ هزار نفر، ۱۲۰ است که البته سال ۸۳ من این رتبه را ۵۸ اعلام کردم.»
اسد بیگی میگوید که هر سال در دنیا یک میلیون نفر خودکشی میکنند اما آمار اقدام به خودکشی ممکن است تا ۵۰ برابر موارد فوت باشد چون خیلی افراد با نمایش یا تهدید یا ژست به خودکشی اقدام میکنند یا حتی زنده میمانند. اسدبیگی میگوید که بنا بر آمار جهانی، زنان ۳ برابر مردان اقدام به خودکشی میکنند اما فوت مردان بر اثر خودکشی کامل ۳ برابر زنان است.
«خواست عکسهایش را نشانم بدهد. رفتم و روی لبه پنجره ایستادم. گفت تو میخواهی من را بگیری. گفتم اصلا قصدم این نیست و خودت باید انتخاب کنی. عکسهایش را نشان داد. در عکسهایش خوشهیکل بود چون بدنسازی کار میکرد. ولی آن شب از نظر هیکل بسیار افت کرده بود و خیلی لاغر شده بود. دختری هم به او خیانت کرده بود و مشکل عاطفی هم داشت. گفتم میتوانم پیگیر کارهایش بشوم. باور نداشت. گفت تو این کارها را نمیکنی. گفتم من به تو قول دادم. شماره تلفنم را دادم و قولهایی دادم که بتوانم انجام دهم. این از اصول ماست که به حرفمان پایبند باشیم. یک ساعت و نیم طول کشید تا راضی شد از لبه پنجره پایین بیاید. آمد پایین، من را بغل کرد و روی زمین نشستیم. ضعف داشت. گفت خستهام. میخواهم بروم و بخوابم. بعد از آن، دو بار خانهشان رفتم. شرایطش بهتر شده بود.»
اسد بیگی میگوید که یکی از رسالتهای مداخله در بحران، رسیدگی به وضع افراد دچار بحران خودکشی است.
«وظیفه تمام همکاران اورژانس اجتماعی، خط تلفن ۱۲۳، تیم خدمات سیار و مراکز مداخله در بحران، مداخله در خودکشی مراجعان حضوری یا غیرحضوری است که یا دچار علایم هشداردهنده درباره اقدام به خودکشی هستند یا اقدام به خودکشی کردند یا نیت و قصد خودکشی دارند. ما در خودکشی با چند وجه مواجهایم؛ خودکشی کامل و منجر به فوت، اقدام به خودکشی، افکار و رفتار خودکشی. اورژانس اجتماعی در مورد تمام این وجوه، مسوول و فعال است. البته آمار ثبت شده ما از مداخله در خودکشی، از موارد مراجعه حضوری و تلفنی یا اعلام اطرافیان است و ممکن است فردی که یک سال قبل توسط مداخله همکاران ما از خودکشی منصرف شده، در این فاصله، مرتکب اقدام دوباره شده و به ما هم اطلاع نداده باشند و این فرد فوت کرده باشد.»
پنجرههای روشن و خاموش خانههای شهر، دریچهای بسته بر یک راز است. هیچ کدام ما نمیدانیم در ۲۴ ساعت شبانه روز پشت این پنجرهها چه میگذرد. عشق متولد میشود؟ نفرت پیر میشود؟ صبر لبریز میشود؟ آدمهای رهگذر کوچه و خیابان، رازهایشان را با خودشان از پلههای ساختمان محل زندگیشان به خیابان و کوچه میآورند و اگر چشمهایمان مسلح بود، میتوانستیم سایه رازهای آدمها را که پا به پایشان قدم میزند ببینیم.
«۸ سال است در اورژانس اجتماعی کار میکنم. در این ۸ سال فقط به یک مورد دیر رسیدم. سال ۸۹ که یک پسر ۱۸ ساله خودش را از دکل ۶۰ متری مخابرات پرت کرد. دیر رسیدیم چون توی ترافیک ماندیم. از ۲ فروردین امسال تا امروز هم ۸ مورد خودکشی به پایگاه ما گزارش دادهاند. حس میکنم که… آستانه تحملم کم شده است…»
اسد بیگی این پروتکل را ننوشت که یک علامت تشدید روی موضوع خودکشی بگذارد. قصد او فقط تهیه دستورالعملی برای مداخله بهتر بود؛ مداخلهای که چند روز زندگی بیشتر را تضمین کند برای مرد یا زنی که دنیایش از امید خالیِ خالی شد.
«برای اقدام با کیفیت بهتر، نیازمند راهنمای عملی هستیم. مراکز مداخله در بحران سال ۷۸ راهاندازی شد، خط ۱۲۳ سال ۸۳ راهاندازی شد و تیم خدمات سیار سال ۸۷ راهاندازی شد اما تا امروز فقط یک دستورالعمل کلی داشتیم ولی برای موارد مختلف راهنمای عملی نداشتیم. این پروتکل، شامل ارجاعات منابع علمی و راهنماهای عملی است در این جهت که همکار اورژانس اجتماعی و مرکز مداخله در بحران، در پاسخگویی تلفنی به یک فرد در آستانه خودکشی چه رفتاری داشته باشد که در این مورد، بر مهارت عملی شنونده فعال تاکید کردهایم. اقدامات لازم و ممنوع در مداخله حضوری را هم مورد تاکید قرار دادهایم و به عنوان مثال، مددکار و کارشناس ما در صورت پذیرش حضوری یک فرد در آستانه خودکشی در مرکز مداخله در بحران، با این فرد قراردادی میبندد بر این مبنا که تا جلسه بعد مراجعه، دست به خودکشی نزند و همین قرارداد واقعا میتواند بازدارنده باشد. برگزاری جلسات گروه درمانی برای افرادی که اقدام به خودکشی کردهاند و جلسات مشاوره برای بازماندگان و اطرافیان فردی که خودکشی کامل داشته هم از دیگر تاکیدات این پروتکل است چون برخی بازماندگان، با این واقعه، دچار اختلال روانی و سوگ همزمان شدهاند و اتفاقا خطر خودکشی در این افراد بالاست.»
یک جمله، یک رفتار، هیچوقت نمیدانیم جملهها و رفتارهایمان، در طرف مقابل ما، در دوست و همکار و مادر و پدر و خواهر و برادر و همسر چه تاثیری میگذارد. هیچوقت نمیدانیم چون هیچوقت فکر نمیکنیم که به تعداد ۷ میلیارد انسان روی کره زمین، ظرفیتهای متفاوت و حواس متفاوت وجود دارد. جملهها و رفتارهایمان که برای ما مثل خالی شدن یک بشقاب غذا، عادی است، در انسانی دیگر میتواند به انفجار منجر شود. انفجاری چنان مهیب که بقایایی هم به جا نمیگذارد تا حداقل، اشکهایمان بر ماترک درخاک خفته را تاوان کجفهمیهایمان کنیم.
«یک دختر ۱۵ ساله بود. پدرش مدیر عالیرتبه عسلویه بود. ۲۲ روز عسلویه بود و ۷ روز کرج. دختر دچار اختلال شخصیت بود. آزادیهای عجیب و غریب میخواست. گفته بود میخواهد تغییر جنسیت بدهد. وقتی به خانهشان رفتیم میخواست با چاقو رگش را بزند. به مادر حمله کرده بود و خیلی، خیلی وحشیانه مادر را گاز گرفته بود. همکاران اورژانس ۱۱۵ هم آمده بودند و خواب آور و آرامبخش تزریق کردند تا آرام شد. مادر برایمان تعریف کرد که این دختر وقتی ۸ ساله بوده، یک روز باران میآمده و پدر، عسلویه بوده و آرزوی این بچه این بوده که با پدرش زیر باران قدم بزند. در تمام این سالها دلش برای پدرش تنگ میشد اما پدر نبود. در تمام این سالها، پسرها، خلأ عاطفی این دختر را پر کرده بودند. خاطرهای که مادر تعریف کرد خیلی برای من سنگین بود؛ اینکه بزرگترین آرزوی این دختر قدم زدن با پدر زیر باران بود… تلخترین خاطره من از تمام سالهای کارم است…»
اسد بیگی میگوید که در این پروتکل، همکاران مراکز مداخله در بحران تحت آموزش قرار میگیرند تا بتوانند برخی باورهای اشتباه رایج در جامعه را تغییر دهند. باورهایی که میتواند محرکهای جدی برای آن افراد مستعد به اقدام به خودکشی باشد.
«برخی افراد میگویند اگر کسی گفت میخواهم خودم را بکشم میخواهد جلبتوجه کند و نمایش بازی میکند. این باور کاملا اشتباه است چون ۷۵ درصد افرادی که خودکشی کامل داشتند، کسانی هستند که قبلا هشدار داده بودند. برخی افراد میگویند فردی که خودکشی میکند جنون دارد. این باور هم کاملا اشتباه است چون فقط ۱۰ درصد کسانی که خودکشی میکنند دچار جنون و روان پریشی هستند و ۹۵ درصد، دچار اختلالات روانی هستند. مردم ما باید بدانند که اقدام به خودکشی، فریادی برای کمک خواهی است در حالی که افراد، در بسیاری موارد، فرد در آستانه خودکشی را نسبت به واقعی بودن قصد خودکشی، تحقیر و تحریک میکنند و او هم برای اثبات اینکه واقعا قصد خودکشی دارد، مطمئنترین راه را انتخاب میکند.»
وقتی فردی اقدام به خودکشی میکند، وقتی اقدام به خودکشی یک فرد، به مراکز مداخله در بحران اطلاع داده شده و از آنها کمک خواهی میشود، مددکاران و همیاران اورژانس اجتماعی که باید خود را به محل وقوع برسانند، صدها برابر خانواده و دوستان و آشنایان فرد اقدامکننده پریشان میشوند. اگرچه آموزههایشان بر مبنای حفظ آرامش و کنترل روحیه برای تاثیرگذاری هرچه موثرتر است، اما وظیفهشان در آن لحظه- اگر قبل از اقدام موفق رسیده باشند- کم از یک پزشک و تلاش برای احیای انسان درگیر با مرگ ندارد. اگر آنها دیر برسند، اگر خودکشی کامل باشد، نخستین قطرههای اشکِ از سر خشم و ناامیدی، از چشم همین آدمهایی سرازیر میشود که هیچ وابستگی خونی و عاطفی با قربانی نداشتهاند. مردان و زنانی که تنها ابزارشان برای نجات یک انسان، زمان است و چند کلمه.
«۵ سال قبل، ساعت ۹ صبح نیروی انتظامی به ما خبر داد که مردی قصد خودکشی با اسلحه دارد. خانهاش سمت نظامآباد بود و وقتی رسیدیم ماموران کلانتری و آتشنشانی و اورژانس ۱۱۵ هم آنجا بودند. یک مرد حدود ۵۰ ساله بود که دچار اختلالات پس از سانحه بود. از ۶ صبح رفته بود طبقه سوم و تمام درها را بسته بود. دو نفر خانم بودیم و سنمان از تمام ماموران حاضر در صحنه کمتر بود. مسخره مان میکردند که نمیتوانیم کمکی کنیم. وارد ساختمان شدیم. تمام راهپلهها مامور مسلح ایستاده بود. مردم را هم از صحنه دور کرده بودند. از پشت در بسته شروع کردیم به صحبت با مرد. بعد از یک ساعت در را باز کرد. رفتیم داخل خانه. گریه میکرد. از خاطراتش گفت. آلبوم عکسش را به ما نشان داد و گفت که فقط با ما میآید. تمام ماموران را رد کردیم. ساعت ۱ بعدازظهر از پلههای ساختمان پایین آمدیم. رفتیم اداره، نهار گرفتیم و با هم غذا خوردیم. او را به روانپزشک ارجاع دادیم چون واقعا به مشاوره و درمان دارویی نیاز داشت.»
مردان و زنانی که در این گزارش صحبت کردهاند، همکاران اورژانس اجتماعی و مراکز مداخله در بحران، مایل نبودند نامی از آنها برده شود. توجیهشان برای پنهان ماندن هویت این بود که وظایفشان و مواجهاتشان در حدی خطیر و اضطراب آور است که زندگی مشترکشان را هم تحت تاثیر قرار خواهد داد.
«اعلام شد که مردی در یک مانتو فروشی در میدان فردوسی، میخواهد خودش را آتش بزند. متاسفانه تعداد ماشینهای ما کم است و آژیر نداریم و داخل خط ویژه هم نمیتوانیم برویم و معمولا دیر میرسیم. وقتی رسیدیم که ماموران کلانتری از یک ساعت قبل آنجا بودند. مرد موجهی بود. پولش را خورده بودند و بهشدت عصبی بود. بوی بنزین میداد و فندک به دست داشت. شروع کردیم به صحبت. آرام شده بود، میخواست با ما بیاید. این مرد فقط فشار مالی داشت ولی ماموران کلانتری همکاری نکردند.»
اسد بیگی میگوید که در پروتکل مداخله در خودکشی، مسوولیتها و محدودیتها و اختیارات مراکز مداخله در بحران هم مورد توجه قرار گرفته است.
«اگر فردی میخواهد خود را از بالای پشتبام پرت کند و نیروهای پلیس و اورژانس طبی و اورژانس اجتماعی هم حاضر هستند، فرمانده میدان چه کسی است؟ اورژانس اجتماعی یا بقیه نیروها؟ ما در این پروتکل، نیروی انتظامی را پیشنهاد کردیم چون اگر اتفاقی بیفتد، مسوولیت به گردن ما است که چرا نتوانستیم این فرد را نجات دهیم. طیف رفتارهای خودکشی هم متفاوت است. ممکن است فرد در خانه باشد یا در خیابان. ممکن است در خانه از تیغ یا قرص استفاده کند که تا همکاران ما برسند هم، دیر شده باشد و اورژانس اجتماعی معمولا نسبت به اورژانس ۱۱۵ دیرتر به محل خودکشی میرسد. بنابراین، آنی بودن و مهلک بودن روش خودکشی هم از تاکیدات این پروتکل است. اگر به ما اعلام شود که فرد با تیغ اقدام به خودکشی کرده یا قرص خورده، ما باید به اورژانس ۱۱۵ اطلاع بدهیم. گاهی عوامل نیروی انتظامی یا آتشنشانی به ما خبر میدهند که فردی قصد خودکشی دارد چون میدانند که همکاران ما در محل با این فرد حرف میزنند تا او را از خودکشی منصرف کنند. مرحله بعد از اقدام در این پروتکل بسیار موکد شده و با نیروی انتظامی هم این تفاهم را داشتیم که اگرچه اقدام به خودکشی و برهم زدن نظم عمومی جرم است ولی این موارد را به ما واگذار کنند تا مبادا فرد مرتکب اقدام دوباره شود. چنان که در منابع علمی و تجربیات پیشین ما هم مشاهده شده که یکی از فاکتورهای خطر برای اقدام به خودکشی، سابقه قبلی است. به همین دلیل در پروتکل تاکید کردهایم که این فرد به هیچوجه نباید رها شود و کار ما تمام نمیشود بلکه به مدت ۲۰ روز، در مرکز مداخله در بحران با این فرد کار میکنیم، پروندهای تشکیل میشود و با خانواده و محیط کار و مدرسه هم صحبت میکنیم تا زمینههای مشکل برطرف شود و از اقدام دوباره او پیشگیری کنیم و حتی تاکید کردهایم که در برخی موارد، فرد باید به اجبار بستری شود که البته تا امروز چنین اتفاقی نیفتاده اما خودکشی از موارد اورژانس روانپزشکی است و اورژانس روانپزشکی هم بستری اجباری را بلامانع میبیند. در صورت نیاز به مداخلات تخصصی هم، فرد به مشاور و روانپزشک ارجاع میشود.»
اغلب همکاران اورژانس اجتماعی که برای مداخله در خودکشی اعزام میشوند این خاطره تلخ را دارند که: «وقتی رسیدیم، تمام شده بود.»
هیچ کدام از ما نمیتوانیم آن آخرین لحظههای پیش از اقدام به خودکشی یک زن یا مرد را زندگی کنیم. تمام شدن، تمام شدن یک زندگی، در ظاهر فقط سه کلمه است که با رعایت تقدم و تاخر در کنار هم مینشیند تا اصول نوشتاری را پاس داشته باشد. اما کسی، معمولا هیچ کس، نمیپرسد چرا تمام شد. این آدم، این مرد، این زن، به کجا رسید، او را به کجا رساندیم که از حیات دست شست؟
«چهارشنبه هفته قبل خبر دادند که زنی در شرق تهران قرص خورده. وقتی به محل حادثه رسیدیم، همسرش بچه سه سالهشان را به بغل گرفته بود و توی کوچه ایستاده بود. گفت قرصها تاثیر نداشته و حال زن بدتر شده. رفتیم پشت درِ خانه. حرف زدیم و حرف زدیم و حرف زدیم تا زن در را باز کرد. تمام وسایل خانه را شکسته بود. دو تا تلویزیون داشتند. همه را شکسته بود. یک کتابخانه بزرگ داشتند. کتابخانه را روی زمین برگردانده بود. آنقدر خودزنی کرده بود که تمام صورتش کبود بود. میگفت شوهرم پول نمیدهد. حتی برای خرید یک رنگ مو به من پول نمیدهد. به نیازهای من توجه نمیکند. مجبورم بروم با مردهای غریبه. حرف زدیم و راضی شد با ما بیاید بیمارستان. باید بستری میشد. باید دارو میگرفت. به اورژانس ۱۱۵ تلفن زدیم و گفتند به ما مربوط نیست. با ماشین خودمان زن را بردیم بیمارستان امام حسین. گفتند تخت خالی نداریم. زن از گرما و تاثیرات دیررس قرصها عصبیتر شده بود. خودش را انداخت روی زمین حیاط بیمارستان و سرش را میکوبید به زمین. از روی زمین بلندش کردیم و به شوهرش حمله کرد. به صورت شوهرش چنگ میانداخت و صورت مرد، پر شد از خون. دستهایش را از پشت گرفته بودم و فریاد میکشیدم و کمک میخواستم که یک پرستار بیاید و این زن را بستری کند و یک آرامبخش به او بدهد و هیچ کسی نمیآمد. آن روز آنقدر لگد خوردم که تا دو روز بستری شدم و دستم را نمیتوانستم بالا بیاورم. بالاخره بعد از ۴ ساعت، دکتر بیمارستان راضی شد به او یک دیازپام تزریق کند.»
اسد بیگی میگوید که هیچ تخمین دقیقی درباره میزان خطر اقدام دوباره افراد با سابقه خودکشی وجود ندارد اما تایید شده که افراد با سابقه خودکشی، نسبت به کسانی که خودکشی نکردند در معرض خطر بیشتری هستند و همچنین اطرافیان فرد با سابقه خودکشی هم، در معرض خطر بالای اقدام به خودکشی قرار دارند. اسدبیگی، آذرماه ۱۳۸۷ تحقیقی درباره الگوی خودکشی در بیمارستان لقمان الدوله تهران انجام داد. آن موقع ۳۰ نفر – ۱۱ زن و ۱۹ مرد – دچار مسمومیت عمدی، در اورژانس بیمارستان بستری بودند. تمام زنان نجات یافته از خودکشی گفتند که دوباره برای خودکشی اقدام میکنند.
«این پروتکل به کاهش آمار خودکشی کمک نمیکند چون نه تنها نیروهای ما در آن تعداد نیستند که بتوانند در تمام موارد خودکشی اعلام شده مداخله کنند، تمام موارد خودکشی هم به ما اعلام نمیشود و بسیاری موارد، بدون اطلاع ما اتفاق میافتد. ما قرار نیست از خودکشی پیشگیری کنیم. صرفا مداخله میکنیم چون پیشگیری، نیازمند فرآیندهای جداگانه و برنامهریزی طولانی است و چنین اقدامی هم در اختیار ما نیست چون در بسیاری اوقات، دلایل خودکشی مربوط به مسائل اجتماعی مانند اعتیاد و فقر و بیکاری است. ما صرفا میتوانیم خودکشیهایی که کامل نبوده را نجات دهیم اما پیشگیری از شروع، در اختیار ما نیست چون نمیتوانیم عوامل خطر، مانند افسردگی و شرایط گذشته فرد و وضعیت اجتماع را با اورژانس اجتماعی حل کنیم. اما میدانیم که ابتلا به اختلالات روانی هم، بسیار خطرساز است و کسانی که دست به خودکشی میزنند تا ۹۵ درصد دچار اختلالات روانی هستند که مهمترین اختلالات موثر در اقدام به خودکشی، افسردگی، ناامیدی، شخصیت دوقطبی و اختلال شخصیت مرزی است، علاوه بر آنکه افراد سوگوار و کسانی که دچار ورشکستگی مالی یا شکست عاطفی شدهاند هم، در معرض خطر بالای اقدام به خودکشی قرار دارند. حتی زمان طلایی مداخله در اقدام به خودکشی را هم نمیتوان تخمین زد اما در تهران و شهرهای بزرگ، گاهی نیروهای ما به محل خودکشی میرسند و میبینند همهچیز تمام شده چون ما، در کل کشور فقط ۲۹۸ خودروی خدمات سیار داریم و تعداد ناکافی نیرو، مهمترین مانع برای مراجعه سریع همکاران ما به محل خودکشی است. ماشین اورژانس اجتماعی، برخلاف سالهای قبل، دیگر مجوز ورود به خط ویژه و طرح ترافیک هم ندارد و اخیرا هم ماشینهایمان به دلیل ورود به طرح ترافیک جریمه شدهاند.» پسری که میخواست خودش را از طبقه پنجم بیمارستان پرت کند، دختر ۱۵ سالهای که میخواست رگ دستش را با چاقو بزند، مردی که میخواست خودش را آتش بزند، مردی که میخواست خودش را با اسلحه راحت کند، این آدمها، معلول یک علتِ فراموش شدهاند. شاید علتها، هم خانواده نباشند. اما در یک ویژگی حتما اشتراک دارند؛ مورد غفلت قرار گرفتهاند چون پای اولویتهای مهمتر از آنها به وسط کشیده شده است. به همین سادگی. و کدام اولویتها میتواند مهمتر از علتهایی باشد که یک مرد یا یک زن را از ادامه زندگی سیر کند؟
«احساس میکنم وقتی تواناییشان کم است و حس میکنند تنها شدهاند و پشتیبان ندارند دست به خودکشی میزنند. وقتی دچار فقر مالی همراه با فقر فرهنگی میشوند دست به خودکشی میزنند. شرایط امروز خیلی به مردم فشار میآورد. باور کنید، گزارش دستمان است، تمام جزییات را هم دارد، وقتی وارد کوچه یا خیابان میشویم، بدون نگاه به گزارش، پلاک خانه را ببینیم، در و پنجره خانه را ببینیم خودمان میفهمیم باید زنگ کدام خانه را بزنیم. خانواده از هم گسیخته انگار بو دارد. بوی خانواده متلاشی تا توی کوچه هم میآید.»
زمان طلایی مداخله در اقدام به خودکشی قابل تخمین نیست
ابتلا به اختلالات روانی، بسیار خطرساز است و کسانی که دست به خودکشی میزنند تا ۹۵ درصد دچار اختلالات روانی هستند که مهمترین اختلالات موثر در اقدام به خودکشی، افسردگی، ناامیدی، شخصیت دوقطبی و اختلال شخصیت مرزی است، علاوه بر آنکه افراد سوگوار، کسانی که دچار ورشکستگی مالی یا شکست عاطفی شدهاند هم، در معرض خطر بالای اقدام به خودکشی قرار دارند. حتی زمان طلایی مداخله در اقدام به خودکشی را هم نمیتوان تخمین زد اما در تهران و شهرهای بزرگ، گاهی نیروهای ما به محل خودکشی میرسند و میبینند همهچیز تمام شده چون ما در کل کشور فقط ۲۹۸ خودروی خدمات سیار داریم و تعداد ناکافی نیرو، مهمترین مانع برای مراجعه سریع همکاران ما به محل خودکشی است. ماشین اورژانس اجتماعی، برخلاف سالهای قبل، دیگر مجوز ورود به خط ویژه و طرح ترافیک هم ندارد و اخیرا هم ماشینهایمان به دلیل ورود به طرح ترافیک جریمه شدهاند.